دارای چشمانی چون چشم میش به هیأت و رنگ. که چشمانی میشی رنگ دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که چشم وی مانند چشم میش سیاه خاکستری رنگ بود. (از ناظم الاطباء). اشهل. (دهار) (نصاب الصبیان) (مجمل اللغه) (زمخشری) (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء). شهلا. (دهار) (نصاب الصبیان) (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء) : رجل اشهل، مرد میش چشم. (منتهی الارب) ، احمق و ابله و نادان. (ناظم الاطباء)
دارای چشمانی چون چشم میش به هیأت و رنگ. که چشمانی میشی رنگ دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که چشم وی مانند چشم میش سیاه خاکستری رنگ بود. (از ناظم الاطباء). اشهل. (دهار) (نصاب الصبیان) (مجمل اللغه) (زمخشری) (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء). شهلا. (دهار) (نصاب الصبیان) (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء) : رجل اشهل، مرد میش چشم. (منتهی الارب) ، احمق و ابله و نادان. (ناظم الاطباء)
به اشارۀ چشم و ابرو و تعنت و تشنیع کردن و آنرابه عربی خبث حدقه گویند. (از آنندراج) : ز یک غفلت بخبث چشم و ابرو سیه رو وانمایندت چو زنگی. یحیی کاشی (ازآنندراج)
به اشارۀ چشم و ابرو و تعنت و تشنیع کردن و آنرابه عربی خبث حدقه گویند. (از آنندراج) : ز یک غفلت بخبث چشم و ابرو سیه رو وانمایندت چو زنگی. یحیی کاشی (ازآنندراج)